بررسی باورهای عمومی وهابیت
مقدمه
همچنانکه میدانیم آیات قرآن بر مردم، حجت بوده و متابعت از اوامر و نواهى آن لازم است. در اینقسمت به برخی از برداشتها و تفسیرهای نادرستِ وهابیت از آیات قرآنکریم اشاره مىکنیم.
۱- مخالفت وهابیت بر بناءِ قبور
سران وهابیت، مثل ابنتیمیه، ابنقیم جوزى و محمدبن عبدالوهاب و نوهاش سلیمانبن عبدالله در کتابهاى خود بر مطالبى تأکید نمودهاند که صریحاً مخالف آیات قرآنی است.
ابنتیمیه معتقد است که تخریب و از بینبردن مساجدى که بر قبر بنا شده باشد واجب است. محمدبن عبدالوهاب نیز در کتابهاى متعدد خود بر همینباور است. اینعقیده، با دیدگاه روشن قرآنکریم منافات دارد؛ زیرا قرآن دربارۀ محل دفن اصحاب کهف، اجازۀ ساخت مسجد داده است. براین اساس، علامه طباطبایی میگوید ساختن مسجد بر قبر آنان، سخن مسلمانان و موحّدان بوده است؛ زیرا در آنزمان، موحّدان بر مشرکان غلبه داشتهاند.
از طرف دیگر، خداوند نیز سخن کسانى را که بر قبر اصحاب کهف، مسجد مىساختند، در برابر سخن مخالفان به نحوى مطلوب ذکر نموده و آن را مورد نکوهش قرار نداده است.
۲- وهابیت و نفىِ توسّل
وهابیت در مخالفت با آموزههاى قرآنکریم، مسئلۀ توسل را انکار مىکنند و قائلین به آنرا مشرک مىشمرند.
محمدبن عبدالوهاب در اینباره مىگوید: «اگر کسى بگوید: "اى خدا بوسیلۀ پیغمبرت(ص) به تو متوسل مىشوم که مرا مشمول رحمت خود قرار دهى"، چنین شخصى به راه شرک رفته و عقیدۀ او، همانعقیدۀ اهلشرک است.» اینعقیدۀ وهابیت نیز آشکارا با شمارى از آیات قرآنکریم منافات دارد.
در قرآن، آیات متعددى وجود دارد که بر جواز توسل براى رفع حاجات و بخشش گناهان و تقرب بسوى خدا دلالت دارند.
مانند این آیه که میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ وَ جاهِدُوا فِی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» سوره مائده آیه ۳۵
مراغى در تفسیرش، حدیثى را از صحیح بخارى و سایر کتابهاى اهلسنت نقل مىکند که رسول خدا(ص) در آن، وسیله قرار داده شده است.
از طرف دیگر، قرآن بهصراحت، وجود مبارک پیامبر(ص) را در میان مردم مایۀ مصونیت و حفظ آنان از عذاب الهى قرار داده است و میگوید:
«وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ » سوره انفال آیه ۳۳
۳- وهابیت و معیار صحت و سقم حدیث
وهابیت برخلاف تمام معیارهاى حدیثشناسى در ردّ یا قبول حدیث، از سویى حب و بغض خود را نسبت به راویان و از سوى دیگر، پندارهاى خود را از اسلام، ملاک صحت و سقم حدیث تلقى کردهاست. آنها هر حدیثى را که برخلاف عقیدۀ خود بدانند، بدون هیچدلیلى تضعیف مىکنند و برعکس، هرچه را که با پندارشان موافق باشد، صحیح مىدانند. مثلاً آنها هر حدیثى را که در نکوهش افراد معلومالحالی چون معاویه، یزیدبن معاویه و مروانبن حکم باشد، بدون تأمل در سند و یا محتوا، کذب و دروغ مىخوانند!
۴- وهابیت و مخالفت با سنت پیامبر(ص)
اساس و مبناى تمام احکام و قوانین اسلام و پایه و زیربناى تمام دستورهاى آنرا قرآن و سنت تشکیل مىدهد. ازاینرو دانشمندان اسلامى؛ اعم از شیعى و سنى، در این بحث همعقیده هستند که حدیث صحیح بهطورى که صدور آن، ثابت و مسلّم باشد، بر تمام مسلمانان حجت است و مانند قرآن مجید بر هر فرد مسلمانى واجب است که به مضمون آن عمل کند.
قرآنکریم در سوره مبارکه حشر آیه ۷ میفرماید:
مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ
«آنچه را که پیغمبر براى شما آورده است بگیرید و از آنچه که شما را نهى مىکند خوددارى کنید.»
بنابراین، اطاعت پیامبراکرم(ص) قرین و همدوش اطاعت خدا، بر مسلمانان واجب است و قرآن نیز هرگونه اظهارنظر و قضاوتى را در مقابل فرمان و دستور نبىاکرم(ص) از مسلمانان سلب کرده و تسلیمبودن درمقابل اوامرِ آنحضرت را علامت ایمان و از سویی عصیان و مخالفت با او را عین ضلالت و بدبختى دانسته است.
متأسفانه، وهابیت، سنت پیامبر را نیز مانند دیگر آموزههاى اسلامى با غرضورزیشان تحریف کردهاند.
۵- دیدگاه وهابیت درباره اهلبیت پیامبر(ص)
تمام مسلمانان؛ اعم از شیعه و اهلسنت بر عظمت و منقبت اهلبیت(علیهمالسلام) تأکید دارند و محبت آنانرا واجب مىشمرند. بهمینعلت، محدثان اهلسنت، در کتابهاى حدیثى خود، بابى را به مناقب و فضایل اهلبیت(علیهمالسلام) اختصاص دادهاند.
حتی برخى مثل الموفق خوارزمى، احمدبن شعیب نسایى، محمدبن یوسف شافعى، شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ابنحجر هیثمى و...، کتابهاى مستقلى را نیز در مناقب و فضایل اهلبیت(علیهمالسلام) نوشتهاند.
اماوهابىهابرخلافجریانعامۀمسلمین،نسبتبهاحادیثرسولخدا(ص) دربارۀ اهلبیت(علیهمالسلام) نه تنها بیتوجه که حتی برخلاف آن عمل کردهاند، به نحوى که گویا دشمنى با اهلبیت(علیهمالسلام) اساس اعتقادات و مبانى این فرقه را تشکیل مىدهد.
در این بخش به مواردی چند از دشمنی وهابیت با اهل بیت پیامبر(ص) و صحابه ایشان اشاره می کنیم.
۱- نفى فضیلت اهلبیت(ع)
وهابىها برخلاف همۀ مسلمین؛ اعم از شیعه و سنى، نه تنها هیچ فضیلتى را براى اهلبیت (علیهمالسلام) قائل نیستند؛ بلکه اینعقیده را ناشى از جاهلیت عرب مىدانند. این درحالیاست که در کتابهاى معتبر اهلسنت آمده، هنگامى که آیۀ مودّت نازل شد،
«ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» سوره شوری آیه ۲۳
از پیامبر(ص) سؤال شد مقصود از «قُربى» چه کسانى هستند که محبت آنان بر ما واجب شده است؟ رسولخدا(ص) فرمود: «على و فاطمه و دو فرزند ایشان.»
از موارد دیگر، جایگاه اهلبیت(ع) در ذکر صلوات است. حتی آلوسى متعصب اهلسنت نیز نتوانسته این مهم را انکار کند. امام شافعى نیز اعتراف میکند که محبت به آلرسولالله(ع) واجب است و نشانۀ وجوبش در نماز نیز هست.
وهابىها (و بهویژه ابنتیمیه)، با اهلبیت(ع) و مخصوصاً امام على (ع) دشمنى و کینهای دیرینه دارند و امورى را به آنحضرت(ع) نسبت دادهاند که حتى براى دشمنان معروف آنحضرت نیز قابل پذیرش نیست. مثلاً ابنتیمیه، آنحضرت را به فرعون تشبیه کرده است؛ حالآنکه در حدیثى از طریق شیعه و سنى، نقل شده که پیامبر خدا به على، فاطمه و حسنین(علیهمالسلام) فرمود: «انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم».
عامۀ مسلمانان؛ اعم از شیعه و سنى به تبعیت از قرآن و احادیث نبوى، در حقانیت مبارزات و جنگجوییهای شجاعانۀ امام على(ع) هیچ تردیدى ندارند. تاریخ بر این نکته گواه است که عدالت و شجاعت و شمشیرزدنهای آنحضرت، جملگی در راه دین مبین اسلام و اعتلاى قرآن کریم بوده است.
از طرفی دیگر از ملزومات سخن ابنتیمیه میتواند این نتیجۀ خطرناک باشد که بنابر او، جنگهای پیامبر هم برای خدا نبوده است! یعنی با توجه به حدیثى که مىگوید: جنگ على، جنگ پیامبر است، طبق گفتۀ ابنتیمیه، جنگهای پیامبر نیز مثل فرعون و سایر حاکمان جبار، براى کسب قدرت و گرفتن اموال دنیا، با گردنکشى و ستمگرى بوده است!
با وجود این روایات و شواهد تاریخى روشن، میتوان گفت عقیده و موضعگیرى خصمانۀ ابنتیمیه و پیروان او ریشه در قضیۀ دیگری نیز دارد. ما در مواضع وهابىها نسبت به دشمنان على(ع)، چه در جنگهاى آن حضرت و چه در غیر جنگ، نظر منفى نمیبینیم و آنها هرگز کوچکترین اهانتى نسبت به دشمنان امام على(ع) ندارند.
۲- تکفیر یاران امام على(ع)
ابنتیمیه نه تنها دربارۀ امیرالمؤمنین على(ع) بلکه به یاران او نیز نسبتهای ناروا داده است. او مىگوید: «... یاران على، همگى از اهل ردّه و کفرند.»
شدت کینهتوزى و دشمنى ابنتیمیه با على و اولادش(ع) به حدى است که او حتى مبانى اعتقادى خودش را نادیده گرفته و به عدهاى از اصحاب پاک و بزرگوار رسول الله(ص) که بعدها یاران على نیز بودند، نسبت کفر و ارتداد داده است.
۳- حمایت از قاتلین امام حسین(ع)
ابنتیمیه در منهاجُالسنه، ضمن اینکه یزیدبن معاویه را همشأن سایر خلفاى مسلمین قرار داده، براى اثبات بىگناهى یزید در حادثۀ کربلا نیز تلاش کرده است.
او مىگوید: «به فرض اینکه یزیدبن معاویه، فاسق و ظالم باشد، خداوند او را بخاطر انجام کارهاى خوب و بزرگش مىبخشد!» اینگفتار ابنتیمیه، دلیل صریحى بر حمایت او از یزید و دستگاه جبار او علیه امام حسین(ع) است و جز با انگیزۀ دشمنى با اهلبیت(علیهمالسلام) و به ویژه امامحسین(ع) قابل توجیه نیست.
ابنتیمیه، یزید را امامى مىداند که عزت و سرافرازى اسلام توسط او ادامه یافت. همچنین برخى دیگر از آنان مىگویند که یزید از کبار صالحین و ائمۀ هدى بوده است.
عجیبتر اینکه وهابىها کتابى در توصیف و مدح یزید تألیف نمودهاند که در مدارس به عنوان کتاب درسى تدریس مىشود.
۴- تضعیف احادیث مربوط به فضیلت اهلبیت(علیهمالسلام)
وهابىها در اسناد احادیثى که در فضیلت اهلبیت(علیهمالسلام) نقل شده، مناقشه مىکنند و یا دلالت آنها را مردود مىشمارند. از باب نمونه، ابنتیمیه پساز اینکه نتوانست در حدیثى که در کتابهاى معتبر اهلسنت(ازجمله صحیح مسلم)، توسط عایشه در شأن نزول آیۀ تطهیر نقل شد ـ که در آن پیامبر(ص) می فرمایند: خدایا اینها اهلبیت من هستند، پلیدى را از آنان دور کن و آنان را پاک گردانـ ، خدشهاى وارد کند،
صراحتاً گفت: «نه این آیه در شأن اهلبیت نازل شده و نه دعاى پیامبر دربارۀ آنان مزیت و فضیلتى براى اهلبیت بشمار مىآید.» اما ابن تیمیه در فضایل دشمنان اهلبیت بهویژه دشمنان على(ع) مثل معاویۀبن ابىسفیان و پسرش یزید کتاب مىنویسند.
۵- تخریب قبور اهلبیت(علیهمالسلام)
وهابیان با تخریب قبور اهلبیت(ع) در قبرستان بقیع و حملۀ نظامى به کربلا و نجف (از سال ١٢١۶ تا ١٢٢۵ق) به صورت پىدرپى و کشتار بىرحمانه مسلمانان و محبان اهلبیت، عملاً دشمنى و خصومت خود را با اهلبیت پیامبر(ص) ثابت کردهاند.
وهابىها در سال ١٣۴٢ ق به شهر مدینه نیز حمله نمودند و پساز کشتن مسلمین اینشهر، وارد مدینه شده، تمام قبههاى پاک امامان معصوم(علیهمالسلام) و خاندان رسولالله(ص) را به کمک استعمارگران غربى و کینهتوزان، منهدم کرده، قبرها را با خاک یکسان نمودند. آنان حتى زمین قبرستان را که از سنگ، فرش شده بود، زیر و رو نموده، آن را به سنگپاره و خاک و غبار تبدیل نمودند. تمام جواهرات و لؤلؤ و فرشهاى گرانقیمت را که در ضریحهاى مقدس بود به سرقت و یغما بردند و به اموال آلسعود ضمیمه کردند.
با اینوصف، از زمان رسولخدا(ص) تا زمان تخریب، هیچکس نه پیامبر(ص) و نه خلفا و صحابه و نه تابعین و نه علما و فقهاى اسلامى هیچکدام نگفتهاند که اینقبرها بت هستند و زایرین آنها بتپرست و مشرکاَند.
۶- نسبت تکفیر و شرابخورى به برخى صحابه
وهابىها برخى از اصحاب رسولخدا(ص) را کافر مىدانند. آنان به بهانۀ دفاع از صحابه، شیعیان را به جرم اینکه برخى از صحابه را مورد نقد قرار داده و یا وقایع زندگى آنان را از متون معتبر و مورد قبول خودشان منعکس نمودهاند، تکفیر مىکنند.
وهابىها برخى از صحابه را نیز اهل شُرب خمر مىدانند و برآنند که برخی صحابه و تابعین گمان مىکردند که شرب خمر براى کسى که عمل صالح انجام مىدهد، مباح است.